دربارۀ اینکه چرا امت حزباللهی مهندسیخواندۀ دغدغۀ علومانسانیشان برداشته، عمدتاً مثلاً طراحی یک شبکۀ اجتماعی بومی در ذهنشان به مثابه یک وظیفۀ انقلابی شکل نمیگیرد و از این طور مسائل
سجاد
مسائل انقلاب اسلامی بسیط نیستند؛ همان جنبۀ اقتصادیِ یک مسئلۀ اجتماعی ریشه در مسئلۀ فرهنگی دارد که یک پروژه رسانهایِ تحت تاثیر یک کانون قدرتِ وابسته به یک کانونِ ثروت دارد آن را پیگیری میکند. از این رو پاسخ آن مسائل هم یک بعدی نخواهد بود. با این حال جنبههای یادشده در جملۀ ابتدایی این بند همه یک لایه از مسئلهاند و پاسخ به آنها لایۀ اولیۀ پاسخ خواهد بود؛ لایۀ نظری. اتفاقا شناخت این لایه و تولید پاسخ در این لایه بسیار متداول است و از جایی که تقابل نظری یک مسئله با مبانی انقلاب از تحلیل در این لایه آشکار میشود، دغدغهبرانگیز است و امت حزب الله اینموقع دغدغهمند میشود درسش را رها میکند و تحصیلش را در این لایۀ نظری تصمیم میگیرد دنبال کند. با این حال تا به صحنۀ عمل درآمدن پاسخ، لایههای دیگر نباید مغفول بماند یا تحقیرآمیز به آن نگاه شود، به خصوص لایههای نزدیکتر به عمل، به خصوص لایههای فنی.
هنوز در آن مرحله نیستیم که همیشه و در همۀ مسائل زنجیرههای پاسخ به یک موضوع همه مرتب و تمیز به هم وصل باشند و یک مسئله از ابتدا تا انتها از اندیشکده تا اجرا یکی یکی و گام به گام و سازمان یافته در ساختار جمهوری اسلامی قل بخورد و حل شود. این یعنی هنوز برای حل کردن مسائل نیاز به افراد جامع و جهادی داریم که بروند پای کار یک موضوع و ببینند آبی که از اندیشههای انقلابی جاری شده و ریخته درون اندیشمندان و قرار بوده بریزد در اندیشکدهها و برسد به اجرا، چرا به درخت مقصود نرسیده؛ با بیل بیفتند در مزرعه قدم به قدم موانع سر راه آن را بردارند و مسئله را حل کنند. حلقۀ مفقوده البته نمیخواهم بگویم صرفاً فنی است، بلکه افراد جهادی و جامعی است که هم فن میفهمند و هم آن اندیشه را دریافتهاند و آن پاسخ را از اندیشه میگیرند و به فنانها میرسانند. چون ساختارها احتمالاً برخیشان هنوز انقلابی نشدهاند، این انسانهای حلقه مفقودۀ جامع و جهادی گاهی خود هم باید جور تولید اندیشه را بکشند و هم گلکاری را به عهده بگیرند؛ به خصوص در مسائل نو انقلاب.
سطح نزاع رسانهای از طراحی خطوط رسانهای به طراحی هوشمند بسترهای رسانهای کشیده شده؛ اتفاقی نیست که اینستا و تلگرام رسانایی بیشتری بهترتیب نسبت به جلفیات و جفنگیات دارند. برای همین تکاپو خلاف شیب آن زمینها توانها را میگیرد و کپی داخلی نعلبهنعل آنها همان پویاییهای جلف و جفنگساز را بازتولید میکند و جرح و تعدیل جزئی در آن پویاییها هم یا بیاثر است یا کلا آن شبکۀ کپی را از حیز رسانندگی میاندازد؛ بگذریم از وجود یا عدم توانایی فنی کپی نعلبهنعل. این تحول سریع رسانهای را بگذارید کنار عقبماندگی دیرین ما در رسانه، از ابزارها تا طراحی خطوط. در برابر این زمینی که شیبش آگاهانه مساعد پروژههای فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، ی و . خاصی طراحی شده است و همه را درگیر کرده، چه کسی باید اندیشههای مبنایی امر بلاغ» در جامعۀ دینی را بفهمد و امتداد آن را بکشاند بیاورد در صحنۀ جامعه طراحی کند و دربرابر این تحولات نو پاسخ انقلاب را در عرصۀ عمل محقق کند؟ با صرف کار اندیشهای یا صرف کپیکاری فنی و یا کار فنی با پیوست ابلاغی فرهنگی، آن امر همچنان معطل میماند. همین مثال را بگیرید، تا مسائل مالی اقتصادی یا بحران ارزی و تعامل خارجی یا شفافیت ی یا تولیدات فرهنگی یا دیگر موضوعات انسانی که پاسخهایشان با جنبههای مهندسیای که بلد هستید تنیده (و تنیدگی مفهومی هم دارد)، ادامه دهید.
خلاصه آن که پاسخ دادن به مسائل چند وجهی انقلاب نیاز به فهم جامع از موضوعات مرتبط با آن دارد و تحصیل تنها در یکی از موضوعاتِ یکی از لایههای مرتبط با مسائل تنها یک قسمت از جعبه ابزار را پرتر میکند (که البته لازم هم هست)، همین؛ و وظیفۀ پروار شدن در سایر حوزهها و لایهها میماند به دوش خود فرد. چرا دغدغهمند شدن در مسائل انسانی باید همراه باشد با وانهادن کسب ابزاری که در حل مسائل انسانی موثر است؟ به خصوص آن که میبینیم تحصیل دانشگاهی ورای شنیده شدن در مجمع صاحبنظران آن موضوع، تاثیری در اینکه چیزی بار آدم کند چندان ندارد و عمده به دوش خود افراد است که چقدر روی یک موضوع تمرکز میکنند و مطالعه دارند. خلاصه آن که افرادی که شرایط ذوالیمینین شدنشان مهیاست و میتوانند به این مسائل خط مقدمیِ امروزیِ رسانه و اقتصاد و فرهنگ و ت و . بپردازند، تمرکز روی یک پای تخصصی کوتاهی یا یک نوع تقلیل است؛ به خصوص که میبینیم اندیشهمندان فنفهم یا فنانهای اندیشهمند کم داریم. خلاصه آن که تازه این حرفها و مثالها برای مسائل امروز ما بود که نشان میدهد چقدر فن و اندیشه در هم تنیده. آینده که مثلاً اینترنت اشیاء زندگیها را و بلاکچین حکومتها را دگرگون میکند چه؟
درباره این سایت